جايگاه مشورت در نظام حكومتى اسلام

 

كتاب: ولايت فقيه

نويسنده: آيت الله محمد هادى معرفت

 

يكى از اساسى‏ترين پايه‏هاى استوارى نظام حكومت در اسلام، گسترش دامنه مشورت در تمامى ابعاد زندگى از جمله شؤون سياسى - اجتماعى است. قرآن در اين باره در توصيف مؤمنان مى‏فرمايد:

و امرهم شورى بينهم (1).

واژه «امرهم» از نظر ادبى اسم جنس است كه به ضمير جمع اضافه شده، بنابر اين شامل تمامى شؤون مربوط به زندگى بويژه در رابطه با زندگى گروهى كه در راس آن شؤون سياسى اجتماعى است، خواهد بود.

خداوند در اين آيه مؤمنان را مورد ستايش قرار داده كه در تمامى ابعاد حيات فردى و اجتماعى، شيوه مشورت را رهنمود خود قرار مى‏دهند و در ضمن رابطه تنگاتنگ ميان ايمان و ضرورت مشورت را گوشزد مى‏كند و در حقيقت، اين يك دستور شرعى محسوب مى‏شود.

كارها بويژه امور مربوط به مسائل جامعه، اگر با مشورت انجام گيرد، احتمال خطاى آن كمتر است. «من شاور الرجال شاركها فى عقولها» (2).

هر كه با رجال كار آزموده به كنكاش بنشيند، از خرد و كاردانى آنان بهره كامل برده است.

«من شاور ذوى الالباب دل على الرشاد» (3).

هر كه با صاحبان خرد به شور بنشيند، به راه راست هدايت گرديده است.

مشورت در نظام اسلامى يك اصل و پايه است. بويژه مسؤولان امر، صريحا دستور مشاورت دارند. خداوند، پيامبر اسلام را مخاطب قرار داده مى‏فرمايد:

و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله (4).

در اينجا سه مطلب بايد مورد توجه قرار گيرد:

اول: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله داراى سه شخصيت‏بوده است:

1 - محمد بن عبد الله بن عبد المطلب، يكى از افراد برجسته قبيله قريش كه در جزيرة العرب مانند ديگر مردم زندگى روزمره خود را داشت و به عنوان يك فرد ممتاز از آحاد مردم بوده و اين جهت، شخصيت‏حقيقى و فردى و جنبه شخصى او را تشكيل مى‏دهد.

2 - پيامبر خدا و حامل رسالت الهى بود كه شريعت اسلام را به عنوان يك پيام آسمانى به مردم تبليغ و تبيين مى‏نمود.

و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون (5).

3 - علاوه بر دو مورد گذشته ولى امر مسلمين و زعيم سياسى امت‏بود كه با ايجاد وحدت ملى (بر اساس برادرى اسلامى‏) و تشكيل دولت (بر اساس عدالت اجتماعى) رهبرى سياسى امت را بر عهده گرفته بود و اين حق را به اقتضاى مقام نبوت خويش دريافت كرده بود، زيرا خود صاحب شريعت‏بود و خود را موظف مى‏دانست كه مسؤوليت اجرايى آن را نيز بر عهده گيرد. چنانكه خداوند مى‏فرمايد:

انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله (6). و آيه النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم (7) نيز اشاره به همين حقيقت است.

اكنون، مورد خطاب در دستور «و شاورهم فى الامر» كدامين شخصيت پيامبر اكرم است، شخصيت فردى او يا شخصيت رسالى يا شخصيت‏سياسى و مقام رهبرى او؟ بدون شك، شخصيت‏سياسى او در اين آيه مورد خطاب قرار گرفته است، زيرا مقصود از «امر» امور شخصى وى نيست و نيز در امر رسالت و شريعت‏با كسى مشورت نمى‏كند، بلكه تنها امر زعامت است كه زمينه مشورت دارد و از همين رو تمامى مسؤولين سياسى و رهبران امت مورد خطاب قرار گرفته‏اند و اين دستور به پيامبر اكرم اختصاص ندارد.

دوم: ضمير «هم» اشاره به كيست؟

بدون ترديد مرجع اين ضمير امت‏اند، به دليل صدر آيه:

فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر...

كه مدارا كردن با مردم و در همين راستا طرف مشورت قرار دادن آنان را دستور مى‏دهد.

البته چگونگى مشاورت با مردم در برنامه‏هاى سياسى به موضوع مورد مشورت بستگى دارد و به اقتضاى هر موضوع يا به راى عمومى گذاشته مى‏شود، يا با نخبگان و نمايندگان مردم در ميان نهاده مى‏شود، كه شرح آن خواهد آمد.

سوم: همان گونه كه روشن شد، مقصود از «امر» شؤون سياسى و ادارى كشور و امت است، زيرا در امور شخصى، مشاورت با عامه مردم مفهومى ندارد و در امر نبوت نيز پيامبر تنها با وحى در ارتباط است و جائى براى مشورت در امور مربوط به پيامبرى نيست.

در نتيجه تمامى مسؤولين امر و دست اندركاران سياسى و ادارى در نظام اسلامى شرعا موظفند تا در تمامى شؤون سياسى - ادارى، در كنار مردم باشند و آنان را كاملا در جريان بگذارند و همواره راى اعتماد مردم را پشتوانه اقدامات خود قرار دهند. و اين خود، مجال دادن به مردم است تا پيوسته در صحنه سياست‏حضور فعال داشته باشند. علاوه كه اين كار، بها دادن به جايگاه مردم و حركت در راستاى خواسته‏هاى مشروع امت‏خواهد بود. و بدين سان مردم همواره خود را در حكومت‏سهيم مى‏دانند و حكومت مردمى به معناى درست كلمه نيز همين است و بس.

در اينجا اين نكته قابل يادآورى است كه عبارت ذيل آيه: فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين را برخى چنان تفسير مى‏كنند كه دستور مشاورت تنها براى دلجويى از مردم، يا آگاه شدن ولى امر است، ولى تصميم گيرى با خود او است و هر گونه صلاح بداند رفتار مى‏كند، همان گونه كه امروزه مرسوم است و بيشتر رؤساى جمهور، مشاورينى دارند و تنها براى روشن شدن با آنان مشورت مى‏كنند، ولى راى نهايى با خود آنها است و مساله تنفيذ راى اكثريت مطرح نيست.

ولى خواهيم گفت كه اين تفسير، مخالف آيه و امرهم شورى بينهم مى‏باشد و در مواردى مايه بى‏اعتبار نمودن آراى عمومى و وقع ننهادن به نظرات صاحب نظران مربوطه خواهد بود. در صورتى كه آيه فوق به مردم بها مى‏دهد و آراى آنان را ارج مى‏نهد. و اساسا تفسير ياد شده مخالف مفهوم «شور» در متعارف و عرف عقلا است كه معمولا پس از مشورت، راى اكثريت را مورد تنفيذ قرار مى‏دهند. و شرع نيز تشخيص اين گونه مفاهيم را به عرف واگذار كرده است.

بنابر اين تفسير آيه چنين خواهد بود:

در موقع تنفيذ راى اكثريت - طبق معمول - هيچ گونه نگرانى به خود راه نده و اگر در مواردى احتمال صواب را در خلاف راى اكثريت مى‏بينى، نگران نباش، زيرا اين دغدغه بر اثر سنگينى بار مسؤوليت‏بر تو رخ داده، پس آسوده خاطر باش و بر خدا توكل نما كه خداوند كار ساز تو خواهد بود، زيرا طبق روال معمول رفتار كرده‏اى و به وظيفه محوله درست عمل كرده‏اى و خداوند مددكار درست‏كاران است.

روايات در اين زمينه نيز همين معنى را مى‏رساند.

مشورت با مردم در روايات

1 - امام جعفر بن محمد صادق از پدرش امام محمد بن على باقر عليهما السلام روايت مى‏كند كه فرمود:

«قيل لرسول الله صلى الله عليه و آله: ما الحزم؟ قال: مشاورة ذوى الراى و اتباعهم» (8). از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيده شد: حزم (استوارى در تصميم) چيست؟

پيامبر فرمود: مشورت با صاحب نظران و پيروى كردن از نظرات ايشان است.

در اين گفت و شنود، دو نكته جالب وجود دارد:

نخست آن كه سه واژه از لحاظ مفهوم نزديك به يكديگر و قريب الافق هستند:

عزم، جزم، حزم.

 - عزم، مطلق قصد و تصميم است.

 - جزم، قاطعيت در قصد و تصميم‏گيرى است.

 - حزم، قاطعيت در تصميم گرفته شده بر اساس حكمت و انديشه درست است.

و در اين روايت از «حزم» سؤال شده كه تصميم‏گيرى حكمت آميز چگونه است؟

نكته دوم آن كه پيامبر در اين روايت علاوه بر آن كه راه كنكاش با انديشمندان مربوطه را پيشنهاد كرده، متابعت و پذيرفتن آراء صواب آنها را نيز توصيه فرموده است‏يعنى، حكمت عملى اقتضا مى‏كند كه تصميم گيرنده از راى صاحب نظران پيروى كند، نه آن كه پس از مشورت، آنچه به نظر خودش رسيد، عمل كند و اين همانگونه كه خواهيم گفت، متابعت از راى اكثريت قاطع صاحب نظران است.

به همين جهت است كه حضرت امير عليه السلام مى‏فرمايد:

«الخلاف يهدم الراى» (9).

مخالفت‏با راى اكثريت، مايه تباهى راى تصميم گيرنده است.

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

«من استبد برايه هلك» (10).

هر كه راى خود را بپسندد و به آراى ديگران بها ندهد، راه نابودى را در پيش گرفته است.

2 - پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«الحزم، ان تستشير ذا الراى و تطيع امره، و قال: اذا اشار عليك العاقل الناصح فاقبل، و اياك و الخلاف عليهم، فان فيه الهلاك» (11). تدبير حكمت آميز آن است كه كار را با صاحب نظران در ميان گذارده و از صلاحديد آنان پيروى كنى و هر گاه خردمند صاحب نظرى دلسوزانه و از روى پند و اندرز پيشنهادى داد، آن را بپذير و مبادا با چنين كسانى مخالفت ورزى كه راه نابودى خود را هموار ساخته‏اى! نكته قابل توجه اين است كه «عاقل ناصح» در اينجا عنوان كلى دارد و فرد مراد نيست، به دليل ضمير جمع «و اياك و الخلاف عليهم» كه بر اساس آن در صورت مشاورت با انديشمندان بايد به آراى آنان ارج نهاده شود و مورد عمل قرار گيرد و لازمه آن پيروى از راى اكثريت قاطع است.

و لذا امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«المستبد برايه، موقوف على مداحض الزلل» (12).

هر كه بر راى خود پافشارى كند و به آراى ديگران بها ندهد، بر لبه پرتگاه لغزشگاهها قرار گرفته است. جالب آن كه «مداحض الزلل - لغزشگاهها» به صورت جمع آمده، يعنى: چنين كسى لغزشهاى فراوانى در پيش رو خواهد داشت.

و مولا امير مؤمنان عليه السلام فرموده:

«لا راى لمن انفرد برايه» (13) هر كه خود راى باشد، راى او نادرست آيد.

3 - رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«استرشدوا العاقل و لا تعصوه فتندموا» (14) با خردمندان به كنكاش بنشينيد و با آنان به مخالفت نورزيد كه پشيمانى در پى دارد.

و در حديث ديگر فرمود:

«مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن، و توفيق من الله، فاذا اشار عليك الناصح العاقل، فاياك و الخلاف، فان فى ذلك العطب» (15).

مشورت با فرهيختگان فرزانه مايه پيشرفت و بركت و موفقيت است و همواره عنايت الهى را همراه دارد. پس هر گاه خردمندان خيرانديش، پيشنهادى ارائه دادند، زنهار كه سرپيچى نكنى كه دچار رنج و دشوارى خواهى گرديد.

4 - امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

«لا ظهير كالمشاورة» و نيز «لا مظاهرة اوثق من مشاورة» (16).

هيچ پشتوانه‏اى همچون مشاورت نيست. و پشتوانه‏اى مستحكم‏تر از مشاورت نيست.

5 - و نيز فرمود:

«من شاور الرجال شاركها فى عقولها».

هر كه با مردان كارآزموده به كنكاش بنشيند، از انديشه و خرد آنان سهمى براى خود فراهم ساخته است.

6 - همچنين فرمود:

«من استقبل وجوه الآراء، عرف مواقع الاخطاء».

هر كه آراى گوناگون را دريافت كند و مورد بررسى و سنجش قرار دهد، نقاط ضعف و قوت آنها بر او روشن مى‏گردد.

آنچه امام فرموده است در رابطه با مسائل علمى است كه با مراجعه به آراء مختلف، راه انتخاب درست، بهتر آشكار مى‏شود.

7 - و در جاى ديگر فرمود:

«الاستشارة عين الهداية».

مشورت كردن، عين هدايت است. يعنى: راه بردن به سوى هدايت، از طريق مشورت ميسر است.

لزوم مشورت دولتمردان

اكنون اين سؤال پيش مى‏آيد كه اين همه سفارشها كه از پيامبر اكرم و اوصياى اطهار وى درباره مشورت آمده يا آيه مباركه كه مؤمنان را در مشورت نمودن مورد ستايش قرار داده و ترغيب نموده، آيا مخصوص عامه مردم است، يا آن كه به اولويت قطعى شامل اولياى امور و مسؤولان كشور نيز مى‏گردد؟ پاسخ، قطعا مثبت است. به همين دليل است كه امام جعفر بن محمد صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«لا يطمعن القليل التجربة المعجب برايه فى رئاسة» (17).

هرگز كسى كه پيشينه آزمودگى ندارد و شيفته راى خويشتن است، در پى عهده‏دارى رياست و رهبرى نباشد.

البته كسانى را بايد طرف مشورت خويش قرار داد كه علاوه بر آزمودگى، همواره خدا را در نظر داشته باشند.

امام صادق عليه السلام به سفيان ثورى مى‏فرمايد:

«و شاور فى امرك الذين يخشون الله عز و جل» (18).

و مولا امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد:

«شاور فى حديثك الذين يخافون الله» (19).

امام صادق عليه السلام نيز مى‏فرمايد:

«استشر العاقل من الرجال الورع، فانه لا يامر الا بخير، و اياك و الخلاف، فان خلاف الورع العاقل، مفسدة فى الدين و الدنيا» (20).

با مردان فرزانه پارسا به كنكاش بنشين، زيرا آنان جز به نيكى دستور نمى‏دهند و زنهار كه با آنان مخالفت ورزى، كه دين و دنياى خود را تباه ساخته‏اى.

نكته مهم ديگرى كه در اينجا هست اين است كه مشاورت هرگز پشيمانى ندارد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هنگامى كه على عليه السلام را به سوى يمن روانه ساخت، به او سفارش فرمود:

«يا على، ما حار من استخار، و لا ندم من استشار» (21).

هرگز سرگردان نخواهد ماند كسى كه از خداوند درخواست رهنمود كند و هرگز پشيمان نمى‏گردد كسى كه مشورت نمايد.

مولا امير مؤمنان عليه السلام خود مى‏فرمايد: «من لم يستشر يندم» (22).

هر كه مشورت نكند پشيمان خواهد گرديد.

امام موسى بن جعفر عليهما السلام مى‏فرمايد:

«من استشار لم يعدم عند الصواب مادحا، و عند الخطاء عاذرا» (23).

هر كه با مشورت كارها را انجام دهد، اگر درست در آيد. كار او ستوده خواهد بود و اگر نادرست آيد، مورد نكوهش قرار نخواهد گرفت و معذور خواهد بود.

در همين رابطه مولا امير مؤمنان عليه السلام درباره مواردى كه نص شرعى درباره آن نرسيده باشد، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏پرسد:

«يا رسول الله صلى الله عليه و آله ارايت اذا نزل بنا امر ليس فيه كتاب و لا سنة منك، ما نعمل به؟

پيامبر در جواب مى‏فرمايد:

«اجعلوه شورى بين المؤمنين. و لا تقصرونه بامر خاصة» (24).

آن را با مشورت انجام دهيد. سپس اضافه مى‏فرمايد: مشورت را در همه موارد بكار بريد. يعنى: همه كارهاى مسلمين بايد با شور انجام گيرد.

خلاصه آن كه روايات درباره دستور مشورت فراوان است و در درجه اول، مسؤولان امت را شامل مى‏گردد كه در تمامى كارها با فرزانگان خيرانديش و كارشناسان كار آزموده همواره به شور بنشينند و هرگز مسؤولان دولت در حكومت اسلامى‏، از اين قاعده مستثنى نيستند.

روش مشورت

شارع مقدس، تنها دستور مشورت داده تا جامعه اسلامى در تمامى ابعاد زندگى و از همه مهمتر در شؤون سياسى با شور و كنكاش به تصميم‏گيرى بپردازند، ولى اين كه طريقه شورى چگونه است، به خود مردم واگذار شده، تا آن را مطابق شيوه خردمندان و معمول و متعارف جهانيان كه اصطلاحا «سيره عقلائيه» گفته مى‏شود، انجام دهند. اصولا اسلام، در موضوعات خارج از محدوده عبادات دخالتى ندارد، مگر آن كه شرط يا قيدى اضافه كند يا اعتبارى را لغو نمايد. بنابر اين اگر از جانب شرع در رابطه با يك موضوع عرفى، دستورى صادر شود و راجع به آن موضوع نظرى ندهد، تعيين چارچوبهاى آن موضوع كاملا به خود عرف واگذار شده است.

اكنون چگونگى مشورت و مواردى كه به مشورت نياز دارد و صلاحيتهايى كه در افراد طرف مشورت شرط است و چگونگى عمل به آراى مشاوران و هرگونه مسائلى از اين دست‏به مرسوم عقلا و معمول عرف بستگى دارد.

و از جمله اين كه چه مسائلى به آراى عمومى گذارده مى‏شود و چه مسائلى با خبرگان منتخب مردم يا با كارشناسان مربوطه است و در پستهاى مختلف دولتى، مشورت در چه محدوده‏اى انجام گيرد و سرانجام موارد مختلف كه بر اساس مقتضى، نحوه مشورت در آن تفاوت مى‏كند، همه و همه به نظر عقلا و نظام داخلى هر كشور بستگى دارد.

آنچه مهم است اين است كه راى اكثريت‏بويژه مسائلى كه به آراى عمومى گذارده مى‏شود همواره لازم الاتباع است.

و در مجلس شوراى قانونگذارى، هيات وزيران، مجلس خبرگان، شوراى نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت و همه هياتهاى مشورتى كه در نظام جمهورى اسلامى بازوى تواناى مقام رهبرى محسوب مى‏شوند، بايد به راى اكثريت عمل شود و اساسا همان گونه كه اشارت رفت، بها دادن به آراى طرف مشورت، متابعت از راى اكثريت است كه در روايات بر آن تاكيد شده و با عرف متداول خردمندان نيز موافق است.

در آيه و رواياتى كه دستور مشاورت داده، دو نكته مورد توجه است:

اولا: همين دستور مشاورت با مردم و افراد داراى صلاحيت، ضرورت بها دادن به آراى آنان را مى‏رساند و لازمه بها دادن، پيروى از آراى آنان مى‏باشد. اما اينكه با آنها مشورت شود، سپس مشورت كننده آنچه خود صلاح ديد عمل كند، اگر چه بر خلاف آراى انبوه مشورت شوندگان باشد، نوعى بى‏اعتنايى به موقعيت آنان مى‏باشد و شايد هتك حرمت آنان نيز محسوب گردد. علاوه آن كه سبب خواهد شد تا در آينده حساسيت چندانى نشان ندهند و در نتيجه نقض غرض خواهد بود و نتيجه معكوس خواهد داد. زيرا مساله مشورت از آن جهت مطرح است كه مردم در اداره كشور سهيم بوده و در صحنه ياست‏حضور فعال داشته باشند، نه آن كه تنها از آنان به عنوان ابزار استفاده شود و فرمايش امام امير المؤمنين عليه السلام:

«و الزموا السواد الاعظم، فان يد الله على الجماعة» (25).

با انبوه مردم همگام باشيد، زيرا دست عنايت الهى بر سر انبوه امت است. يا «الزموا ما عقد عليه حبل الجماعة» (26).

آنچه بافت جماعت‏بر آن است، به آن چنگ زنيد.

اشاره به همين حقيقت است و مقصود از اين عبارات ارج نهادن به آراى عمومى است و پيشتر گذشت كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور مى‏دهد با افراد شايسته مشورت كنيد، و از ايشان پيروى نماييد و مخالفت نورزيد.

ثانيا: متابعت از مشورت شوندگان به يكى از سه شكل زير است:

1 - متابعت آراى تمامى مشورت شوندگان، كه البته امكان ندارد، زيرا به طور معمول اختلاف نظر ميان آنان پديد خواهد آمد و كمتر اتفاق مى‏افتد كه اتفاق نظر پيدا شود.

2 - متابعت از راى اقليت، و اين از نظر عقلا ترجيح مرجوح است.

3 - باقى مى‏ماند، متابعت از راى اكثريت قاطع كه شيوه عقلا و روش مورد پسند عقل و شرع است و آيه كريمه و دستورات شرعى نيز ناظر به همين حقيقت هستند.

 

پى‏نوشت‏ها:

------------------------------

1 - سوره شورى 42: 38.

2 - نهج البلاغه. قصار الحكم: 161.

3 - بحار الانوار 72 (مؤسسة الوفاء - بيروت) ص 105 رقم 39 از كنز الفوائد كراجكى.

4 - آل عمران 3: 159.

5 - سوره نحل 16: 44.

6 - سوره نساء 4: 105.

7 - سوره احزاب 33: 6.

8 - بحار الانوار (مؤسسة الوفاء - بيروت) ج 72 ص 100 از محاسن برقى.

9 - بحار الانوار ج 72 ص 105 از نهج البلاغه.

10 - همان ص 104.

11 - بحار الانوار ص 105 رقم 41.

12 - بحار الانوار ج 72 ص 105.

13 - همان ص 105 رقم 39.

14 - بحار الانوار ج 72 ص 105.

15 - همان ص 105 رقم 39.

16 - همان ص رقم 37 از نهج البلاغه.

17 - بحار الانوار ج 72 ص 98 رقم 2 از خصال صدوق.

18 - همان ص 98 رقم 5 از خصال صدوق.

19 - همان ص 98 رقم 3 از خصال صدوق.

20 - همان ص 101 - 102 رقم 26 از محاسن برقى.

21 - همان ص 100 رقم 13 امالى شيخ طوسى.

22 - بحار الانوار ج 72 ص 104 رقم 35 از تفسير عياشى.

23 - همان رقم 37 از الدرة الباهره.

24 - تفسير فرات بن ابراهيم كوفى ص 615.

25 - نهج البلاغه خطبه: 127 - ابن ابى الحديد ج 8 ص 112.

26 - همان: 151 و شرح محمد عبده ص 243.